خبرنامه پیامکی



شماره همراه:

عضویت لغو عضویت

لطفا شماره خود را بدرستی وارد نمائید!


کتاب " ققنوس فاتح "

در آستانه هفته دفاع مقدس و تجليل از ايثارگران عزيز و حماسه آفرين ايران اسلامي، سراي اهل قلم، ميزبان جمعي از علاقه مندان ادبيات پايداري بود تا در كنار هم به بررسي و نقد كتاب ققنوس فاتح نوشته گلعلي بابايي بپردازند. اين كتاب دربردارنده خاطراتي از زندگي افتخارآفرين سردار شهيد مهندس محسن وزوايي است كه در سال ۱۳۸۵ به وسيله نشر شاهد به چاپ رسيد و در ۱۶ بخش يا به قول نويسنده اش ۱۶ منظر تقسيم شده است.

    نويسنده در مقدمه اين كتاب آورده است: «زندگي پرماجراي قهرمان محوري اين اثر ـ در نظر مؤلف - شباهت شگفت انگيزي به سرگذشت ققنوس، آن پرنده اساطيري دارد. هر كس باور ندارد، يك بار از سر تأمل و دقت، اين كتاب را بخواند.»
    شركت كنندگان در ميزگرد بررسي و نقد كتاب ققنوس فاتح عبارتند از سعيد علاميان، رحيم مخدومي و حميد باباوند و در كنار آنها گلعلي بابايي (نويسنده كتاب) حضور دارد.
    گلعلي بابايي ابتدا در مورد انگيزه اش از پرداخت به زندگي شهيد محسن وزوايي مي گويد: «به واسطه كارهايي كه در كنگره سرداران شهيد استان تهران برعهده داشتم، در تحقيق و تفحص هايم، شيفته و عاشق اين شهيد شدم و با خود عهد بستم كه براي او كاري مستقل انجام دهم. »
    تحقيقات خود را سروسامان دادم تا آن كه نشر شاهد، طرح را پذيرفت. من در اين كتاب، تلاش كرده ام كه از مستندات و مدارك در مقاطع مختلف زندگي آن شهيد عزيز، بهره ببرم. بخش هاي اين كتاب در ۳ فصل: قبل از پيروزي انقلاب اسلامي، پس از پيروزي و مشخصاً فتح لانه جاسوسي آمريكا و عاقبت جنگ تحميلي و سپاه پاسداران انقلاب اسلامي تدوين شده است. خاطرات اين ۱۶ منظر، مستند به صحبت راويان و اسناد است و تنها براي جذابيت بيشتر كتاب، فضاسازي شده است.
    سپس سعيد علاميان درخصوص موضوع كتاب اظهار مي دارد:«موضوع ها و روايت هاي كتاب، بسيار جذاب و گاه كم نظيرند مانند آن كه در صفحه ۵۶ كتاب مي خوانيم كه شهيد وزوايي، آب خود را به اسير عراقي مي دهد. يا آن كه در صفحه ۳۷ كتاب آمده است: «محسن بر اثر اصابت تير مستقيم تانك، بشدت زخمي شد. زخمي كه نه، آش ولاش شد! خودم را بالاي سر او رساندم. نيمه هوش بود و چون فكش شكسته بود، نمي توانست صحبت كند. روي او را بوسيدم و كمي با او صحبت كردم. با چشم اشاره كرد كه برايش قلم و كاغذ بياورم. قلم و كاغذ را گرفت و با دست سالمش جمله اي نوشت: «ظاهراً توفيق شهادت حاصل شد. من اينها را به شما مي سپارم. خداحافظ»
    اين از آن جملاتي است كه علم و آگاهي محسن به شهادت خود را بر همه آشكار مي سازد. موضوع هايي كه در كتاب آمده اند، برخي سوژه هاي بكر و دست نخورده اي هستند كه هنرمندان از جمله شاعران و فيلمسازان مي توانند از آنها الهام بگيرند و آثاري زيبا و جاودانه بيافرينند. رحيم مخدومي ابتدا درخصوص لزوم جلسات نقد كتاب مي گويد: اين جلسات نقد، به نويسنده كمك مي كند تا اثر را بررسي كند. براي ديگران بخصوص اهالي ادبيات هم تلنگري است و زنگ بيدارباش.
    او سپس در مورد كتاب ققنوس فاتح اظهار مي دارد: اين كتاب، اثري زيباست كه ويژگي مهم آن تنوع آن است: تنوع در راويان، تنوع اسناد و عكس ها، كثرت راويان، دوست و دشمن، (از حسين كامل داماد صدام تا اسير عراقي و دوست شهيد كه مقيم خارج از كشور است. رزمندگان، فرماندهان و خانواده و پدر و مادر و برادر شهيد) اين تنوع، اثر را به سمت اثري جامع نزديك مي كند كه تلاش نويسنده ستودني است.
    حميد باباوند در رابطه با عدم مشخص بودن برخي راويان، اشاره مي كند و علاميان، سخن او را اين گونه ادامه مي دهد:«آنچه از خاطره بايد دريافت ۳ عنصر است: زمان، مكان و راوي. در خاطرات اين كتاب، زمان و مكان، مشخص و گويا هستند و حتي برخي جاها به جزئيات زمان و مكان پرداخته شده است اما در برخي از خاطرات، راوي، مشخص نشده است و اين تا حدودي به استناد خاطرات، ضربه زده است زيرا ذكر منبع و نام راوي، خاطره را محكم تر مي كند و جاي هيچ شك و شبهه اي براي خواننده باقي نمي گذارد.»
    گلعلي بابايي نويسنده كتاب در اين خصوص پاسخ مي دهد:«قرار بود در ابتداي كتاب نام راويان آورده شود كه متأسفانه اين اسامي چاپ نشد. اما در يك نگاه كلي به راويان اشاراتي شده است و در مورد برخي ديگر از روايت ها مانند خداحافظي مادر با پيكر آن شهيد، از نشريه اميد انقلاب به قلم بيژن شفق، نقل شده است.»
    حميد باباوند با اشاره به اين كه در كتاب ققنوس فاتح ۱۶ خاطره، وصيتنامه و زندگينامه كوتاه شهيد، ۹۹ عكس از مراحل مختلف زندگي شهيد و فضاهاي ديگر و يك برگ سند آمده است مي گويد: دوره قبل از مبارزات دانشجويي شهيد ذكر نشده است و اين در حالي است كه پدر وي از ياران مرحوم آيت الله كاشاني بوده است و تأثير پدر بر شخصيت پسر، بيان نشده است. در بخش پس از انقلاب، به مدت زماني كه شهيد معلم بوده و سپس در جهادسازندگي به خدمت مشغول بوده است، اشاره نشده است. در كتاب، در مورد دفاع مقدس هم، خيلي سريع به اوج جنگ مي رسيم و از روزهاي آغاز جنگ تحميلي چيزي گفته نمي شود.
    سعيد علاميان درخصوص كتاب مي گويد: كتاب، موجز است و قصد نويسنده، دوري از اطناب و اطاله گفتار بوده. نويسنده خواسته است كتاب را براي عموم مردم بنويسد و اين هدف ايجاز را موجب شده است.
    گلعلي بابايي نيز در اين خصوص اضافه مي كند: چون قرارداد كتاب۱۵۰ صفحه بود مجبور به ايجاز شدم.
    در اين ميزگرد، مباحثه اي جدي ميان سعيد علاميان و رحيم مخدومي درخصوص خاطره يا داستان خاطره بودن كتاب درمي گيرد. سعيد علاميان معتقد است: چون كتاب به اسناد و مدارك و روايت ها تكيه كرده است پس خاطره است يعني آنچه برپيشاني كتاب آمده است. اما رحيم مخدومي اعتقاد دارد كه اينگونه كتاب ها خاطره نيستند چون فضاسازي هايي كه در برخي از مقاطع كتاب شده است، كتاب را به سمت داستان ـ خاطره مي برند و موضوع را از آن استناد جدا مي سازد. او اضافه مي كند: خاطره، در گذشته اتفاق مي افتد و براي آن فعل ماضي به كار مي رود اما داستان مي تواند، در زمان حال هم باشد و در بخش هاي بسياري از اين كتاب، فعل حال به كار گرفته شده است نه ماضي. به همين دليل، نمي توان آن را كتاب خاطره ناميد.
    سعيد علاميان ـ اما ـ باز هم بر نظر خود تأكيد دارد و مي گويد: نويسنده در مقدمه كتاب آورده است: «حكايت هاي بازنويسي شده در اين اثر، مستند به ده ها برگ فيش خاطرات موجود در آرشيوهاي ثبت وقايع دوران دفاع مقدس و صدها دقيقه نوار، شامل مذاكرات، جلسات نظامي، مكالمات بي سيم، مصاحبه راويان اعزامي دفتر سياسي وقت سپاه پاسداران به جبهه هاي غرب و جنوب و سرانجام مستندات محفوظ مانده در نزد برخي از ياران نزديك قهرمان محوري اين كتاب است. براي من همين افتخار بس كه توفيق گردآوري و تدوين اين مستندات را داشته ام.» وقتي نويسنده اين صراحت را دارد ديگر چگونه مي توان اين كتاب را «داستان ـ خاطره» ناميد؟
    نويسنده كتاب در اين خصوص پادرمياني مي كند و مي گويد: شما هرچه بخواهيد، نام اين كتاب را بگذاريد. من در برابر عظمت اين شهيد، احساس مسئوليت كردم و اين كتاب را با اين قلم ـ كه گاهي فضاسازي آن، بسيار پررنگ شده است ـ براي نسل جوان و مشتاق ارزش هاي دفاع مقدس، براساس مستندات، تدوين كرده ام و اميدوارم كه مورد توجه و استفاده آنها قرار گيرد.

کجایند مردان بی ادعا !